زبانحال حضرت زینب با امیرالمومنین علیه السلام
قـرآنِ زیـنب سـوره ات کـوتـاه تـر شـد بابا چـرا افـطـارت امشب مخـتصر شد نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد دخـتــر شدن خـیـلی بـرایم درد سر شد مـن دخـتـری بـابـایـی ام دلـشـوره دارم در خواب دیـدم که سرت شَقّ القمر شد امـشب زمـین و آسـمان کـرد الـتماست امـشـب دعـاهــایـم تـمـامـاً بـی اثـر شـد حـتی هـمـین نعـلیـن هـای وصـلـه پیـنه گـفتـند آقـا جـان نـرو مسـجـد، اگـر شـد اصـلاً خـبـر داری دلـم خـیـلی گـرفـتـه دیدی که سر دردم از امشب بیشـتر شد یـادم نـرفـتـه خـانـه ای کـه در مـدیــنـه آتـش گـرفت و معـبـر آن چِـل نـفـر شد یـادم نرفـته کـوچه دسـتان تـو را بـست مادر زمـین خورد و شهـیدِ میخ در شد یـک وقت دیدی کـوفه هم شد دشمن ما یک وقت دیـدی ناله هـایم پُـر شـرر شد یک وقـت دیـدی که سـرِ دروازه شهـر خیرات این مـردم به اطفـالِ تو شَر شد یک وقـت دیدی کـه اراذل سـر رسیدند صدها جسارت از حرامی ها به سر شد چه فکـرهـایی کـه نکـردم از سـر شب بـازار و چـوبِ مـحـمـلِ خـونـی زینـب |